بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من