ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...