ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن