ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم