ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...