ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است