گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز