خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است