از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی