بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
ای بستۀ تن! تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد