ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
شب در دل خویش جستجویی کردیم
در اشک دوباره شستشویی کردیم
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند