چقدر این روزهای سرد سخت است
و پیدا کردن همدرد سخت است
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت