سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را
که شیرینتر کند در لحظههای تشنه کامت را
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را