عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت