آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
از همه سوی جهان جلوۀ او میبینم
جلوۀ اوست جهان کز همه سو میبینم
دلم جواب بَلی میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را...
رمضان سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فروداشت، فرا میگیرد
ای بر سریر ملک ازل تا ابد خدا
وصف تو از کجا و بیان من از کجا؟...
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم
بوَد آیا که درِ صلح و صفا بگشایند
تا دری هم به مراد دل ما بگشایند