مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم