کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را