شب در دل خویش جستجویی کردیم
در اشک دوباره شستشویی کردیم
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند