با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را