ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد