شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست