حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید