حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم