خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟