آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم