پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد