توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند