این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد