آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم