دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت