دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت