بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینهای، آیینهای سر تا به پا نور
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
اگرچه زود؛ میآید، اگرچه دیر؛ میآید
سوار سبزپوش ما به هر تقدیر میآید
دنیا شنید آه نیستانی تو را
بر نیزه دید آینهگردانی تو را
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
ای علوی ذات و خدایی صفات
صدرنشین همه کائنات
نَمی از چشمهای توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از ردّ پای توست جنگل، کوه، صحرا هم
ای شکوهت فراتر از باور
ای مقامت فراتر از ادراک
دنیای با حضور تو دنیای دیگریست
روز طلوع سبز تو فردای دیگریست
ای لهجهات ز نغمۀ باران فصیحتر
لبخندت از تبسم گلها ملیحتر