نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم