بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان