هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد