پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟