ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را