پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
«عشق، سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هر که خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم»
زمین، به زمزمه میآید، همان شبی که تو میآیی
همان شب آمنه میبیند، درون چشم تو دنیایی
لب ما و قصۀ زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی! چه عنایتی!
چشم تا وا میکنی چشم و چراغش میشوی
مثل گل میخندی و شببوی باغش میشوی