از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی