تا نگردیدهست خورشید قیامت آشکار
مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشکبار
با ریگهای رهگذر باد
در خیمههای خسته بخوانید
بیتو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود