با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
بانو غم تو بهار را آتش زد
داغت دل بیقرار را آتش زد
امشب ردیف شد غزلم با نمیشود
یا میشود ردیف كنم یا نمیشود
وا کن به انجماد زمین چشمهات را
چشمی که آب کرده دل کائنات را
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
شب تا سحر از عشق خدا میسوزی
ای شمع! چقدر بیصدا میسوزی
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
شد وقت آنكه از تپش افتند كائنات
خورشید ایستاد كه «قد قامتِ الصّلاة»
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
آب و جارو میکنم با چشمم این درگاه را
ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان
در دل نگذار این همه داغ علنی را
پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را