آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم