در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است