جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
میرسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است
میفروشد زرهی را که رفیق جنگ است
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
همچنان ما همه از رسم تو خط میگیریم
رفتهای باز مدد از تو فقط میگیریم
گاه جنگ است به مرکب همه زین بگذارید
آب در دست اگر هست زمین بگذارید
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود
روح از پیکرهٔ کعبه برون آمده بود
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
قصه را زودتر ای کاش بیان میکردم
قصه زیباتر از آن شد که گمان میکردم
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
چشم وا کن اُحُد آیینهٔ عبرت شده است
دشمن باخته بر جنگ مسلط شده است
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی