این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد