سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد