در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست