کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست
در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت