تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت