خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
گوش بسپار که از مرگ خبر میآید
خبر از مرگ چنین تازه و تر میآید
با هیچکس در زندگی جز درد همپا نیستم
بیدرد تنها میشوم، با درد تنها نیستم
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى